نفوذ اندیشه های غیر دینی

این اندیشه ها ممکن است از طریق دشمنان یا دوستانی که مجذوب آرای دیگران شده اند نفوذ کنند. نمونه این گرایش ها در سده های آغازین اسلامی دیده می شود. در این قرون، شیفتگان فلسفه یونانی و آداب و رسوم ایرانی و تصوف هندی، با هدف خدمت و خیانت، نظرها و اندیشه هایی را به گستره اندیشه های اسلامی وارد کردند. 

یکی از علل رواج مانوی گری و مزدک گرایی، عدم اجرای عدالت از سوی حکومت هایی بود که خود را اسلامی می خواندند. بنابراین در مساله ورود و نفوذ اندیشه های غیر دینی باید به زمینه های دخلی آن نیز توجه کرد. 

نفوذ اندیشه های غیر دینی، گاه در قالب تغییر جهت دادن اندیشه های انقلابیان و زمانی به شکل تردید در آرمان های انقلاب رخ می نماید.تجدد گرایی افراطی، زهد گرایی منفی، لیبرالیزم و به طور کلی جدایی سیاست از دیانت نیز نمونه هایی از ندیشه های غیر دینی است که انقلابیان برای حفظ و تداوم انقلاب، باید از آن دوری گزینند. 

دنیا طلبی

گرایش به زندگی تجملی و روحیه تکاثر طلبی بویژه در میان عناصر انقلابی، انگیزه دفاع از انقلاب و ارزش ها را تضعیف می کند و افراد را به زندگی شخصی و برآوردن نیازهای تجملی مشغول می سازد. 

تفرقه ونزاع میان مراکز علمی - دینی کشور

حوزه و دانشگاه، دو رکن اساسی در شکل گیری نظام بوده و هستند و به عنوان مغز متفکر انقلاب فعالیت می نمایند. این دو بخش تربیت کننده نیروهای آینده انقلاب به شمار می آیند . تفرقه و کشمکش بین این دو نهاد باعث دور شدن از اهدافشان می گردد. 

 

 گسترش فرهنگ غرب و غرب‌زدگی

روشنفکری وابسته با برداشت سطحی و شتابزده از تمدن غرب و پیشرفتهای صنعتی و فنی این کشورها، در رفتار و اخلاق و آداب و رسوم خود و آنچه به آن فرهنگ در معنای خاص گفته می‌شود، تجدید نظر کرده و با پذیرش فرهنگ غربی، از فرق سر تا نوک پا، غرب‌زده شد. تبلیغ و ترویج این مسخ فرهنگی به وسیله رفتار و رسانه‌ها، از سوی مسخ‌شدگان آغاز و ادامه یافت و با حمایتهای کشورهای استعماری غرب و حاکمان وابسته در داخل، به صورت سیاستها و برنامه‌ها، تمامی باورها و ارزشها و نهادهای جامعه و مردم را فرا گرفت. غرب‌زدگی بلایی شد بر جان مردم و روشنفکران منادی آن شدند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تا حدود زیادی این فرهنگ تغییر یافت و بازگشت به خویشتن و خودباوری فرهنگی و روی آوری به ارزشهای اسلامی، از دستاوردهای مهم و تحولات اساسی انقلاب مردم شد. 



«لیکن روشنفکران وابسته و غرب‌زده، همچنان درصددند تا همان روش و منش وابستگی فکری و روحی را دوباره گسترش دهند. این خطری است برای نظام اسلامی و مردم، که به عادات و آداب غربی و باید فرهنگ ما هم از آنجا باشد! پس باید همه چیز ما از آنجا باشد، آقا، بدانید که اینها برای ما هیچ صلاحی نمی‌خواهند. اینها کوشش می‌کنند که ما از حیوانات پست‌تر باشم! اینها کوشش می‌کنند که ما یا اشخاصی بار بیاییم غربزده و برای آنها کار بکنیم.» 



«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، بپا خیزید و در زیر پرچم توحید و در سایة تعلیمات اسلام، مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتان را از ممالک خود و خزاین سرشار آن کوتاه کنید، و مجد اسلام را اعاده کنید، و دست از اختلافات و هواهای نفسانی بردارید که شما دارای همه چیز هستید. بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبارزه نمایید و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غربزده و شرقزده بتازید و هویت خویش را دریابید و بدانید که روشنفکران اجیر شده بلایی بر سر ملت و مملکتشان آورده‌اند که تا متحد نشوید و دقیقاً به اسلام راستین تکیه ننمایید، بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانی است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آن را از خودباختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتهاست و آنان هادی هدایت‌کنندگان تاکنوند. بدانید که قدرت معنوی شما بر همة قدرتها چیره خواهد شد و قریب یک میلیارد جمعیت شما با خزاین سرشار و ثروت بی‌پایان می‌تواند تمام قدرتها را درهم شکند. نصرت کنید خدا را تا نصرت دهد شما را. ای اقیانوس بزرگ مسلمانان، خروش برآورید و دشمنان انسانیت را درهم شکنید؛ که اگر به خدای بزرگ رو آوردید و تعلیمات آسمانی را وجهة خود قرار دهید، خدای تعالی و جنود عظیم او با شماست. 



منبع:صحیفه امام، ج 10، ص 361 

صحیفه امام (ره)، ج 13، ص 211 و 212

 

 یک بعدی نگریستن به اسلام

 

 

 اسلام دین جامعی است و کارآمدی آن برای اداره جامعه در همة زمینه‌ها و ابعاد، کاملاً اثبات شده و شناخته شده است. نگرشهای غیرجامع به اسلام، دین مبین و سعادت‌بخش را ناقص معرفی کرده و از سوی دیگر باعث پدید آمدن اختلاف بین علما و تردید در مردم خواهد شد. اسلام دنیا را مزرعه آخرت می‌داند، دنیاگرایی و رها کردن آخرت، آخرت‌گرایی و رها نمودن دنیای مردم، جامعیت اسلام را نادیده گرفته و سبب به وجود آمدن انحراف بسیاری در جامعه می‌شود. همینطور است که ولی فقیه در نظام اسلامی، تنظیم و متعادل‌کنندة این مسائل در دایرة اسلام و مصلحت جامعه است و جامعیت اسلام را حفظ می‌نماید. 



«بسیاری از زمانها بر ما گذشت که یک طایفه‌ای فیلسوف و همان – عرض می‌کنم که – عارف و صوفی و متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند، اینها گرفتند آن معنویات را، هر کسی به اندازه ادراک خودش، و تخطئه کردند قشریون (را). تمام ما عدای خودشان را قشری حساب کردند و تخطئه کردند بلکه وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند ملاحظه می‌کنیم که، تمام آیات را، اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و جهات معنوی، و به کلی غفلت کردند از حیات دنیاوی و جهاتی که در اینجا به آن احتیاج هست و تربیتهایی که در اینجا باید بشود؛ از این غفلت کردند. به حسب اختلاف مشربشان رفتند دنبال همان معانی بالاتر از ادراک – مثلاً – عامه مردم. و علاوه بر اینکه آن معانی را – مثلاً – تحصیل کردند، ماعدای خودشان را تخطئه کردند. و در همین اوان و همان عصر، یک دسته دیگری که اشتغال داشتند به امور فقهی و به امور تعبدی، اینها هم تخطئه کردند آنها را: یا حکم الحاد کردند، یا حکم تکفیر کردند، یا هر چه کردند، آنها را تخطئه کردند. و این هر دواش خلاف واقع بوده. اینها محصور کردند اسلام را به احکام فرعیه؛ و آنها هم محصور کرده بودند اسلام را به احکام معنویه، به امور معنویه و به مافوق‌الطبیعه. آنها – به خیال خودشان – مافوق‌الطبیعه همه جهات هست؛ اینها هم – به خیال خودشان – احکام طبیعت و فقه اسلامی و اینهاست ودیگران همه‌اش بی‌جهت است. و اخیراً باز یک وضع دیگری پیدا شده است و آن اینکه اشخاصی پیدا شده‌اند، نویسنده‌هایی پیدا شده‌اند که متدینند، خوبند، خدمتگزارند، چنانچه آنها هم خوبند، فقها هم خدمتگزار، متکلمین و فلاسفه هم خدمتگزار، اینها هم – همه هم – می‌خواستند به اسلام خدمت بکنند، می‌خواستند احکام اسلام را – او به حسب فهم خودش، او به حسب فهم خودش، برای مردم تشریح کنند و بیان کنند. حالا هم یک جمعی پیدا شده‌اند که اینها نویسنده‌اند و خوب هم چیز می‌نویسند لکن آیات قرآن را عکس آن چیزی که فلاسفه و عرفا آن وقت (مطرح) کرده بودند و همه مادیات را برمی‌گرداندند به معنویات، اینها تمام معنویات را به مادیات برمی‌گردانند، عکس آنها. 

آنها می‌گفتند که اصلاً اسلام آمده است برای اینکه توحید و سایر – مثلاً – مسائل عقلی الهی را تعلیم بکند و سایر چیزها، همه مقدمه آن است و اینها را باید رها کرد و خذالغایات باید شد. از این جهت اعتنا به فقه – البته نه همه، بعضی‌شان – به فقه و فقها و اعتنا به اخبار و اعتنا به ظواهر قرآن (و) کثیری از احکامی که در قرآن هست، اینها را کار نداشتند؛ رد نمی‌کردند لکن مثل رد کردن بود؛ همان کار نداشتن و بی‌طرف بودن و چی کردن و از آن طرف هم اصحاب اینها را تخطئه کردن و قشری خواندن اینها. این معنایش این بود که ما نومن ببعض و بعضی‌اش را نه، ما کار نداریم یا قبول نداریم.» 



«دسته‌ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه دربار می‌ساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می‌گویند مسؤولین نظام کمونیست شده‌اند! تا دیروز مشروب‌فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان – ارواحنا فداه - را مفید و راهگشا می‌دانستند، امروز از اینکه در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ می‌دهد، فریاد «وا اسلاما» سر می‌دهند! دیروز «حجتیه‌ای»‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند! «ولایتی»های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند! راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی‌شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست، و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.» 


منبع:. صحیفه امام، ج 3، ص 221 و 222 

صحیفه امام، ج 21، ص 281 


  خروج از ساده‌زیستی و گرایش به اشرافیگری


 مسئولین نظام و مدیران جمهوری اسلامی ایران، می‌بایستی با حفظ مشی ساده‌زیستی و پرهیز از اشرافیگری و تجمل‌گرایی و تشریفات‌زدگی، اعتبار و اعتماد مدیریتی نظام را در میان مردم حفظ کنند. مردم، مسئولان و مدیران نظام را خدمتگزار و تشنة خدمت می‌دانند و با حضور و شعور و رأی خود، همواره بر این مسأله تأکید داشته‌اند. خطر بزرگی برای نظام مدعی عدالت است که مدیران آن بسوی تجمیع ثروت با استفاده از رانتها و امکانات مدیریتی بروند و از مردم فاصله طبقاتی بگیرند و از احساس دردها و مشکلات مردم، دور بمانند. 



«اگر بخواهید بی‌خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهای پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه‌های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمتهای بزرگ برای ملتهای خود کرده‌اند اکثر ساده زیست و بی‌علاقه به زخارف دنیا بوده‌اند. آنها که اسیر هواهای پست نفسانی و حیوانی بوده و هستند برای حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خواری می‌دهند؛ و در مقابل زور و قدرتهای شیطانی خاضع، و نسبت به توده‌های ضعیف ستمکار و زورگو هستند. ولی وارستگان به خلاف آنانند. چرا که با زندگانی اشرافی و مصرفی نمی‌توان ارزشهای انسانی – اسلامی را حفظ کرد. جوانان ایران و زنان و مردان که در زمان طاغوت با تربیت طاغوتی بار آمده بودند هرگز نتوانستند با قدرت طاغوتی مقابله کنند. ولی آنگاه که به دست توانای حق – جل و علا – به انسان انقلابی دور از علایق شیطانی متحول شدند آن قدرت عظیم را سرکوب کردند. دستهای جنایتکاری که جوانان عزیز را در رژیم سابق به مراکز فساد کشاند و از انسانهای آزاد، عروسکهای مصرفی تراشید انگیزه و نقشه‌شان این بود که هر خیانتی که در کشور واقع می‌شود و هر چه به سر ملت و ذخایر ارزنده آن می‌آید و هر چه زنجیرهای استعمار به دست و پای مردم محکمتر می‌شود، در مقابل بی‌تفاوت باشند یا به حمایت همان رویه برخیزند. امروز هم قشر فعال در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها همان طبقات محروم ساده زیست هستند. و در بین آنان از آن وابستگاه و دلبستگان به علایق دنیا اثری نمی‌بینید.» 


«پسرم! این اشارتها نه برای آن است که امثال من و شما راهی برای معرفت الله و عبادت الله به آن گونه که حق او است، پیدا کنیم با آن که از اعرف موجودات به حق تعالی و حق عبادت و بندگی او – جل و علا – نقل شده است: ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدنا حق عبادتک بلکه برای آن است که عجز خویش را بفهمیم و ناچیزی خود را درک کنیم و خاک بر فرق انانیت و انیت خود ریزیم بلکه از سرکشی این غول بکاهیم، باشد که توفیق یابیم مهاری و لگامی بر او زنیم، که از خطر عظیمی که جان را یادش می‌سوزاند، رهایی یابیم. 

و هان! آن خطر که در لحظات آخر جدایی از این عالم و کوچ به سوی جایگاه ابدی است، آن است که آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنیا – با ابعاد مختلف آن – است که در حال احتضار و کوچ بعض امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا می‌کند، با دشمنی خدا و غضب و نفرت از او – جل و علا – کوچ کند و این عاقبت و پیآمد حب نفس و دنیا است و در روایات اشارت به آن شده است. شخصی متعبد و مورد وثوق نقل می‌کرد که «بر بالین محتضری رفتم و او گفت: ظلمی را که خدا بر من می‌کند هیچ کس نکرده، او مرا از این بچه‌هایم که با خون دل پرورش دادم می‌خواهد جدا کند. و من برخاستم و رفتم و او جان داد «شاید بعض عبارات که نقل کردم اختلاف مختصری با آنچه آن عالم متعبد گفتند داشته باشد، در هر صورت آنچه گفتم اگر احتمال صحت هم داشته باشد، به قدری مهم است که انسان باید برای چاره آن فکری بکند. ما اگر ساعتی تفکر کنیم در موجودات عالم، که خود نیز از آنهاییم و بیاییم که هیچ موجودی از خود چیزی ندارد و آنچه به او همه رسیده، الطافی است الهی و موهبت‌هایی است عاریت، و الطافی که خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنیا و چه در حال زیستن از طفولیت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدایت‌کنندگانی که مأمور هدایت ما بوده‌اند، شاید بارقه‌ای از حب او – جل و علا – که محجوب از آن هستیم در ما پیدا شود و پوچی و بی‌محتوایی خود را دریابیم و راهی به سوی او – جل و علا – برای ما باز شود یا لااقل از کفر جحودی نجات یابیم و افکار معارف الهی و جلوه‌های رحمانی را برای خود مقامی محسوب نکنیم و به آن افتخار نکنیم که تا ابد محبوس در چاه ویل خودخواهی و خودبینی شویم.» 


منبع:صحیفه امام، ج 18، ص 471 

صحیفه امام، ج 16، ص 215 و 216 


 


  اعمال خلاف به اسم اسلام


 «امروز مردم متوجه به اسلامند، آنها هم به اسلام روی آورده‌اند. مردم انقلابی شده‌اند. یک دسته دیگر جوانهایشان را دادند، یک دسته دیگر اموالشان از بین رفته، یک قشر دیگر فریاد زدند، و اینها توی خانه‌ها نشسته بودند. اگر کمک نمی‌کردند، لااقل کاری نداشتند. تماشا می‌کردند ببینند کی جلو می‌افتد. در خارج نشسته بودند؛ در خارج ایران. در داخل ایران نشسته بودند و نظر دوخته بودند که ببینند کدام طایفه‌ای که با هم دارند جنگ می‌کنند غلبه می‌کنند. هر کدام غلبه کردند بروند زیر علم آنها. حالا مسلمانها غلبه کردند، آمده‌اند زیر بیرق مسلمانها. لکن شیطنتشان را دست برنمی‌دارند. زیر (پرده توطئه می‌کنند) در ظاهر فریاد می‌کنند و اسلام را ترویج می‌کنند و رژیم سابق را “طاغوت” می‌گویند و رژیم فعلی را “جمهوری اسلامی” می‌گویند. لکن در زیر پرده مخالفت می‌کنند با اسلام. مخالفت می‌کنند با جمهوری اسلامی. اگر امروز کارتر پیش بیاید، اینها سینه‌زن برای کارترند، حالا هم در زیر دارند سینه می‌زنند برایش. الآن هم روابط با امریکا، هم مستقیم هست هم مع‌الواسطه. هر کس پیش بیاید آن طوری است. منافقین این طورند. اصلاً این صفت منافقین است. در زمان رسول‌الله هم آن گرفتاریی که اسلام برای منافقین داشت و از دست منافقین داشت، از دست کفار نداشت. کفار ایستاده بودند در مقابل هم و جنگ هم می‌کردند و تو سر هم می‌زدند و پیش می‌بردند و یا عقب می‌نشستند. لکن با منافقین چه بکنند؟ منافقی که آمده و می‌گوید من برای اسلام هستم و اسلام آوردم؟ و مثل اسلام ابوسفیان و دارودسته او، با او چه بکنند؟ این که دارد می‌گوید من مسلمانم، با مسلمان که نمی‌شود کاری کرد، این که ظاهرش آمده و اسلام و نماز هم می‌خواند و جماعت هم می‌خواند و پای منبر رسول‌الله هم می‌نشیند و اشک هم می‌ریزد، با این که نمی‌شود کاری کرد. امروز هم مسلمانها مبتلای به دسته‌ای از منافقین هستند که کار این مسلمانها با این منافقین مشکلتر است، تا کارشان با محمدرضا، محمدرضا ایستاده بود و می‌زد و می‌کشت. و تکلیف ملت با او معلوم بود. ملت می‌رفت به جنگش. اما یک دسته‌ای که در ظاهر اظهار اسلام می‌کنند، در ظاهر برای اسلام دعوت می‌کنند، در ظاهر حرف اسلام می‌زنند، قلمهایشان و قدمهایشان برای اسلام است، لکن زیر پرده با اسلام مخالف‌اند. مخالفت با اسلام می‌کنند در زیر پرده. با اینها باید چه بکنیم؟ کار با اینها بسیار مشکل است. و حل مسئله منافقین (دشوار است) پیغمبر اکرم هم نمی‌توانست حل بکند. حضرت امیر هم گرفتار اینها بود و حلش نمی‌شد بکنی. حلش مشکل است.» 



«توجه داشته باشید کی دارد خلاف می‌کند به اسم اسلام، کی دارد خرابکاری می‌کند به اسم اسلام؛ اگر عمامه سرش است بزنیدش کنار، خود معممین بزنندشان کنار؛ اگر توی پاسدارهاست، پاسدارهای مسلح مسلم – اسلامی – که همه زحمت را به عهده دارند بزنندشان کنار؛ اگر در ارتش است، ارتشیها بزنندشان کنار؛ ژاندارمری است، آنها بزنند؛ توی بازار است، بازاریها بزنندشان کنار؛ توی کارخانه‌هاست، آنها بزنندشان کنار. 

اینها در هر جایی می‌خواهند یک نفوذی بکنند و یک افسادی بکنند به اسم اسلام و این خطر است برای نهضت شما. با اسم “اسلام” می‌خواهند این اسلام را در بین مردم خود مملکت، مشوه نمایش بدهند، بد صورتش نمایش بدهند. این یک جرم بزرگی است که آنها مرتکب می‌شوند. ما هم اگر ساکت باشیم جرم است برای ما. باید بگوییم. باید شماها عمل کنید. 

کسانی که با اسم اسلام می‌آیند و می‌خواهند خرابکاری بکنند و مثلاً، یک کارهای زشتی بکنند و خلاف اسلام بکنند، بدانید اینها اسلامی نیستند، اینها ضد اسلام هستند، ضد انقلاب هستند، نفوذ کرده‌اند در بین جمعیتها. همه جا هست ملت ما باید هوشیار باشد. الآن هوشیاری بیشتر لازم است از اول. اول آن کسی که مخالف با اسلام بود می‌شناختندش مردم. سازمان امنیت را همه مردم می‌گفتند: اینها بر خلاف ملت و اسلام هستند: می‌شناختند این را. این سردمدارها هم مردم می‌شناختندشان، چون می‌شناختندشان با آنها مبارزه می‌کردند. مبارزه با آنها آسان بود. منافقها هستند که بدتر از کفارند. آن که می‌گوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل می‌کند و می‌خواهد به ضد اسلام عمل بکند، آن است که در قرآن بیشتر از آنها تکذیب شده تا دیگران. ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم. سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع می‌کند اوصافشان را می‌گوید.اسلام همیشه گرفتار یک همچو جمعیتهایی بوده است. در صدر اسلام زیاد (بودند). در زمان حکومت امیرالمؤمنین – سلام‌الله‌علیه – زیاد اینها بودند. در زمان خود پیغمبر اکرم – صلی‌الله‌علیه‌وآله – زیاد بودند و همین طور در طول تاریخ، اسلام گرفتار یک همچون مصایبی بوده ا ست و گرفتار اینکه اشخاصی هم از خود مسلمانها (منافق بوده‌اند.) مردم خوب، مردم اسلامی گول می‌خوردند از اینها، از این اشخاصی که با صورت اسلامی می‌آمدند و (تظاهر به اسلام) می‌کردند، گول می‌خوردند.» 


«امروز که جمهوری اسلامی است، و به اسم اسلام هر کسی الآن مشغول یک کاری هست، امروز چنانچه یک خطایی واقع بشود، یک اشتباهاتی واقع بشود، یا خدای نخواسته یک عمدی واقع بشود، امروز پای اسلام حساب می‌شود. آنها هم که بخواهند فضولی کنند، و قلمهای مسمومی که در داخل و خارج الآن مشغول توطئه هستند و می‌بینند که منافع خودشان و اربابانشان از دست رفته، و باید یک فکری بکنند که اوضاع را منقلب کنند، آنها مشغول این هستند که یک چیزی ببینند، این را اضافه کنند و آن قدر که می‌توانند باد بزنند به آن تا این نهضت را لکه‌دار کنند.» 


منبع:صحیفة امام، ج 11، صص 233 و 234 

صحیفة امام، ج 12، صص 470 و 471


 سستی در پیاده کردن احکام و مقررات اسلام


 مسئولین و مدیران نظام اسلامی، برای تحقق بخشیدن به اسلام و خدمتگزاری عادلانه به مردم، منصوب و انتخاب شده‌اند. مشروعیت آنان در این مسأله نهفته است. هر نوع سستی در پیاده نمودن مقررات اسلام و از دست دادن فرصتها و دقت نکردن در اجرای کامل مقررات و قوانین اسلام و لحاظ کردن خوشامدها و بدگوییهای دشمنان و معاندان، خطر بزرگی است که نظام را از ناحیه مدیرانش تهدید می‌کند. این تهدید بایستی به فرصت تبدیل شود. فرصت خدمتگزاری به اسلام و نظام اسلامی، فرصت اجرای کامل احکام اسلام که رأیها و فداکاریها و حضورها، همه در این جهت بوده است. 



«وقتی که ما دیدیم که – یا شما دیدید که – یک رژیمی اسلام را دارد وارونه می‌کند، به اسم عدالت اسلامی دارد ظلم را ترویج می‌کند، می‌خواهد اسلام را اینجوری معرفی کند؛ یکوقت می‌ایستد می‌گوید من کاری به اسلام ندارم، این سبکتر است تکلیف برای انسان. یکوقت یک کسی قرآن طبع می‌کند و زیارت سیدالشهدا، حضرت رضا – سلام‌الله‌علیه – می‌رود و در ملاءعام نماز می‌خواند و حرفهایش هم این است که «عدالت اسلامی را ما می‌خواهیم جاری کنیم، ما می‌خواهیم اسلام را» و آن وقت اسلام را که فریاد می‌زند «ما اسلام را می‌خواهیم درست کنیم»، وارونه درست می‌کنند؛ اینجاست که تکلیف مشکل است. اینجاست که اسلام در خطر است؛ که انعکاسش در خارج و گاهی هم در داخل، اگر اینها موفق می‌شدند در داخل هم گاهی انعکاس این بود که «خوب، همین است دیگر، رژیم اسلامی همین است»! ما قیاممان، شما قیامتان برای خدا باید باشد. وقتی دین خدا را انسان در خطر دید برای خدا باید قیام کند. وقتی احکام اسلام را در خطر دید برای خدا باید قیام کند. توانست، عمل کرده به وظیفه و پیش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظیفه کرده. گاهی وقتها تقیه حرام است. آن وقتی که انسان دید که دین خدا در خطر است نمی‌تواند تقیه بکند. آن وقت باید هر چه بشود برود. تقیه در فروع است، در اصول نیست. تقیه برای حفظ دین است. جایی که دین در خطر بود جای تقیه نیست، جای سکوت نیست. 

حالا ما ببینیم وظیفه‌مان چیست. تا حالا انجام دادید وظایف اسلامی‌تان را – و خداوند به همه شما اجر عنایت کند – تا حالا همه با هم دست به هم دادید، جناح روحانی، جناح دانشگاهی، جناح بازاری، جناح ادای، جناح ارتشی – یک قشرشان البته همه دست به هم دادند و این دیوار بلندی که واقع شده بود بین ملت و آن چیزی که باید به آن برسد – و اسلام – آن را شکستید. خداوند به شما اجر عنایت کند. اما حالا تمام شده دیگر قضیه؟ ما حالا دیگر آسوده هستیم و هر کدام باید برویم سراغ کارهایمان یا خیر، آسوده نیستیم باز هم؟ باز هم بین راه هستیم؟ الآن ما باز محتوای اسلام را، واقعیت اسلام را در ایران پیاده نکردیم. ما، همه ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی؛ صحیح. با رأی تنها اسلام نمی‌آید. به حسب رسمیت، رسمیت مملکت ایران الآن جمهوری اسلامی است، به حسب رأی همه مردم؛ اما محتوای اسلام باید در این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. فقط ما بگوییم جمهوری اسلامی و همه جهاتش غیر اسلامی باشد، این اسلام نمی‌شود که! آن هم سابق می‌گفت اسلام! معاویه هم داد می‌کرد اسلام! نماز جماعت هم می‌رفت می‌خواند، امام جماعت هم بود. خلفای بنی‌العباس هم بعضی‌شان از فضلا و علما بودند و بعضی‌شان – یا همه‌شان – هم نماز جماعت می‌خواندند و آداب صوری را عمل می‌کردند؛ لکن محتوای اسلام را اینها، محتوای قرآن را اینها می‌خواستند تهی کنند. اینها با اعمالشان می‌خواستند که یک اسلام منهای محتوا مثل حالا؛ اسلام منهای روحانیت اسلام منهای محتواست. محتوای اسلام را اینها دارند درست می‌کنند. اینها می‌خواستند که یک اسلامی (…) «اسلام را قبول داریم»؛ بله، اسلام اما الفاظ فقط! دیگر از حد لفظ نرود به محتوا.» 

«این همه زحمت کشیدید شماها. خداوند همه‌تان را حفظ کند. و این همه زن و مرد این کشور و خصوصاً این خانمها که در صف اول بودند، در این نهضت. و آن قدر زحمت کشیدند برای اینکه اسلام تحقق پیدا بکند. همه نظرشان به این بود که یک جمهوری اسلامی، یک عدل الهی پیدا بشود. اگر خدای نخواسته از ما و از شما یک مطلبی درست بشود و ظاهر بشود که بر خلاف عدالت اسلامی بوده، بر خلاف احکام اسلام بوده است، آنهایی که نشسته‌اند و دارند نگاه می‌کنند به شماها، که یک خدشه‌ای پیدا بکنند و این را بردارند زیادش کنند و بگویند. اینها نمی‌گویند که این آقای حسن و این آقای حسین بد کرده. اینها می‌گویند که سپاه پاسداران این جور. آنهایی هم که صالح هستند، برای خاطر یک عملی که انجام می‌گیرد، آنها هم در ردیف اینها حسابش می‌کنند. اسباب این می‌شود که بروند از اینجا بالاتر، بگویند جمهوری اسلامی این طوری است. اسباب این می‌شود یک قدم بالاتر بروند، بگویند اسلام همین است. عرضه کنند.» 



«باید چه بکنیم آقا! خوب فکری بنشینید بکنید. بیایید تهران جمع بشوید همه‌تان. سران قوم بنشینید. فرض کنید، شما در رأس پاسداران هستید شما آقایان. آنها هم که در رأس کمیته هستند. آنها هم که در رأس چیزهای دیگر هستند. بنشینند با هم شور کنید. صحبت کنید. یک ضوابط درست کنید. ضوابط را منتشر کنید. قوه اجراییه داشته باشید. آن مقداری که شما باید برای حفظ آبروی اسلام زحمت بکشید در کردستان آن قدر مهم نیست. کردستان را از ما همه گیرند مهم نیست. اما آنی که مهم است این است، آنی که مهم است این معناست که اسلام را از دست ما بگیرند. ما اسلام را می‌خواهیم، و الا نه کرد از اسلام بیرون است و نه ترک از اسلام بیرون است، و نه هیچ وقت آنها میل دارند که بیرون بروند. اما مسئله این است که باید همه جا قوانین اسلام باشد. اگر بنا باشد که هر جا آدم برود می‌بیند که (دائماً) مردم دارند شکایت می‌کنند. زن و بچه مردم می‌آیند گریه می‌کنند. می‌آیند (التماس) می‌کنند. من هم خسته دارم می‌شوم. خدا می‌داند که من در آن رژیم سابق هیچ وقت از هیچ چیز خسته نمی‌شدم، هر فشاری می‌آوردند بر من خسته نمی‌شدم، حالا دارم از خودمان خسته می‌شوم. آخر چرا باید این طور باشد. یک فکری بکنید. اگر دیر بجنبید اسلام را در خطر تضییع و رفتن آبرویش قرار داده‌اید. مسئولیم همه ما. هر کاری از من برآید می‌کنم. هر کاری هم از شما (می‌آید) باید بکنید. هر کدام از آقایان باید بکنند. هر کار هم از شورای انقلاب است باید بکنند. هر فردی که بر خلاف موازین اسلام دارد عمل می‌کند بزنند توی سرش. بیرونش کنند. هر فردی که دارد دعوت به کمونیستی می‌کند به خیال خودش که برای خدمت به اسلام، خوب بیرونش کنند از آن محل. اینکه معنی ندارد که ما بنشینیم و هر که هر کاری دلش می‌خواهد بکند، و هر که هر غلطی می‌خواهد بکند، و ما هم بنشینیم و تماشاگر مسئله باشیم.» 



«ما نگفتیم که احکام اسلام که جاری می‌شود، یک تکه‌اش جاری بشود. همین جاری بشود که جاسوسی نشود و – نمی‌دانم – تفتیش نشود؟ این تکه‌اش هم هست که اگر یک نفر بخواهد کار خلاف بکند، آن یک نفر را مردم مأمورند نهی‌اش کنند. اگر منتهی نشد، به کمیته، به کلانتری به جاهای دیگر اطلاع بدهند که این، یک همچه کاری کرده. آنها هم باید بگیرند و تحویل بدهند به دادگاه. این طور نیست که حالا ما یک تکه از اسلام را بگوییم، آنها سوء استفاده کنند. طرفین قضیه است. نباید ما تعدی بکنیم و ظلم بکنیم و تفتیش از داخل خانه‌های مردم بکنیم، نباید هم آنها خیال کنند که نخیر، دیگر گذشت مسائل، هر کاری می‌خواهیم بکنیم؛ یک دغدغه درست کنند. اگر اطلاع پیدا شد صحیح که عشرتکده در یک جایی هست، یک جایی میکده هست، یک جایی قمارخانه هست، اینها همه‌شان باید جلوگیری بشود. و اگر کسی بیرون هم آمد و یک کاری را، اگر خلاف بود انجام داد، آن هم باید جلوگیری بشود. آنی که هست این است که ما احکام خدا را می‌خواهیم جاری بشود. احکام خدا آن طرفش هست، این طرفش هم هست؛ آن طرف که نباید با مردم طوری کرد که مردم در خانه‌هایشان مطمئن نباشند، در زندگیشان، در تجارتشان، در کسبشان مطمئن نباشند. دولت اسلامی باید مردم را مطمئن کنند در همه چیز. در سرمایه‌هایشان، در کسبشان، در کارخانه‌هاشان، در همه چیز، مردم در آرامش باشند و دولت ابداً نمی‌تواند که تاذی بکند به آنها و نباید تاذی بکند. و اگر یک کسی تاذی کرد آن تادیب خواهد شد. 

از آن ور هم اگر سوء استفاده بخواهند بکنند آنهایی که مخالف با اسلام هستند، حالا بیایند توی خیابان کار خلاف بکنند؛ برای اینکه حالا دیگر باید آرامش باشد، این خلاف اسلام است. ما نمی‌گوییم ارامش باشد، هر کسی بخواهد آزادی غربی باشد، بیاید بیرون – مثلاً – مشروب بخورد، یا دکان باز بکند برای خودش. این آزادی در حدود احکام اسلام است در حدود اخلاق انسانی است نه اینکه – مثلاً – آزاد باشد هر کاری دلش می‌خواهد توی خیابانها بکند. در هر صورت تمام قطبهای اسلام را باید ما ملاحظه بکنیم؛ هم آن جهاتی که نباید پاسدار و پاسبان و این طور چیزها به مردم تعدی بکنند و نباید آنها هم خیال بکنند که حالا که این طور شد، پس ما هر کاری دلمان می‌خواهد بکنیم. نخیر، این طور نیست؛ آن با شدت سرکوب خواهد شد. اگر کسی فسق بکند در خارج، متجاهر بشود، هر نحو فسقی باشد، به شدت باید دولت با او عمل کند و پاسدارها و پاسبانها و اینها مأمورند به اینکه با آنها شدت کنند. اگر کسی آمد و نهی کردند، او نکرد، باید او را بگیرند و تحویل بدهند.» 



«من حالا هیچ نگرانی ندارم چون اکثر افراد را می‌شناسم و می‌دانم که اکثراً متعهد و متدین هستند، بلکه نگرانی من از این است که نکند سستی کنیم و در پیاده کردن اسلام دقت لازم را ننماییم بعداً اشکال پیش بیاید. نکند مثل مشروطه شود که آقایان تلاش کردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آن وقت چند نفر از سیاسیون مستبد، مشروطه‌خواه شدند و حکومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشکیل دادند. امروز من هیچ ترسی ندارم، ولی ترسم از آن است که مبادا ما مسائل را به صورتی محکم تحویل دسته بعد ندهیم، ترسم از آن است که مبادا از حرفهای خارجیها بترسیم و در پیاده کردن احکام خدا سستی کنیم. ما باید همه چیز را به همان قوتی که امروز دارد، تحویل دسته بعد دهیم، و آنها هم کوشش کنند که به همان قوت تحویل دسته بعد دهند. ما باید بنیان را محکم کنیم و به دسته بعد دهیم تا پیش خدا مقصر نباشیم. باید هیچ سستی نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو یا دولت خارجی چه می‌گوید، رادیوها باید به ما فحش بدهند. آن روزی را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان از ما تعریف کنند معلوم می‌شود در ما اشکالی پیدا شده است، آنها باید فحش بدهند و ما هم باید محکم کارمان را انجام دهیم. شورای نگهبان بدون ملاحظه از هیچ کس فقط و فقط خدا را در نظر بگیرند. احکام اولیه باید جاری شود و آن روز هم که اضطراری پیش آمد، احکام ثانویه که آن هم حکم خداست را باید جاری نمایند. باید بنیان از امروز محکم شود.»


منبع:صحیفه امام، ج 8، ص 10-12 

صحیفه امام، ج 11، ص 251 و 252 

صحیفه امام، ج 11، ص 316 

صحیفه امام، ج 17، ص 161 و 162 

صحیفه امام، ج 18، ص 242 

 


 وجود روحانیت متحجر و مقدس‌نما و روحانی‌نمایان


 در میان روحانیت هم افرادی یافت می‌شوند که یا به واسطة وابستگی و یا انحراف، تیشه به ریشة اسلام می‌زنند. خطر آنان برای اسلام و روحانیت، کمتر از دشمنان نیست، بلکه ضربات آنان مؤثرتر و خطرناکتر است. بایستی حوزه‌های علمیه با دقت و هوشیاری مراقب نفوذ و حضور این گروه از روحانیت – اگرچه اندک هستند – باشند. برخی با ادعای ولایت، با اساس ولایت مخالفت می‌کنند و مشی آنان بخصوص در مواقع خطر – مانند تهاجم همه‌ جانبه آمریکا و جنگ تحمیلی -، عدم همراهی با ملت است. 



«به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر توده‌ها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتی بالاتر از اینکه روحانیت با کمی امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جاری ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. راستی اگر کسی فکر کند که استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمی‌کند، ساده‌اندیشی نیست؟ 

مسئله کتاب آیات شیطانی کاری حساب شده برای زدن ریشه دین و دینداری و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران می‌توانستند، ریشه و نام روحانیت را می‌سوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان‌شاء‌الله از این پس نیز خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدس‌نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست مقدس تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام امریکایی‌اند و دشمن رسول‌الله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟ 

استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه‌ها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور ودیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب و تهدید چنان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‌ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می‌آورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته‌اند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی‌دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.» 



«من یک مطلبی را باید بگویم به همه ملت ایران و به همه روحانیین ایران: من خوف این را دارم که بعضی از این معممینی که در بین روحانیون، خودشان را جا زده‌اند و خرابکاری دارند می‌کنند، در بعض از جاهایی که اینها یک چیزی دستشان آمده است، من خوف این را دارم که اینها چهره اسلام را برگردانند از آن که هست. من به روحانیین ایران می‌گویم به اینکه، این اشخاصی که خودشان را جا زدند یا رفتند در کمیته یا رفتند در کجا، این اشخاص را شما به مردم معرفی کنید که اینها ربطی به ما ندارند. یک وقت ما می‌فهمیم که سر تا ته ایران کمیتة امام درست شده. این امام کیست که کمیته‌(اش) درست شده است؟ چه اطلاعی از این دارد؟ ما بی‌اطلاع بودیم. هر که خودش خواسته یک کاری بکند با اسم فلان.» 



«ما که می‌گوییم که شیعه حضرت امیر – سلام‌الله‌علیه – هستیم و الآن کشور شیعه در معرض خطر است، الآن کشور شیعه در معرض خطر است، اسلام در معرض خطر است، ما باز کنار بنشینیم و بگوییم که ما چکار به این کارها داریم، ما چه بکنیم، متأثریم از اینکه جوانهای ما چه می‌شوند، ما هم متأثریم. حضرت امیر هم متأثر بوده از اینکه جوانها چه می‌شدند، اما می‌نشسته خانه و بگویند من متأثرم؟! یا می‌رفتند جنگ و خودشان جنگ می‌کردند و در عین حال هم برای آنهایی که شهید شده بودند متأثر بودند. ما هی کنار بنشینیم و هی بگوییم که ما می‌خواهیم چه بکنیم، چه فلان، از این حرفهایی که خودشان می‌زنند و از مصالح اسلام و مصالح مسلمین و از این چیزی که الآن برای کشور ما پیش آمده است، برای اسلام پیش آمده. مسئله، مسئله تشیع نیست، مسئله اسلام است، مسئله مذهب نیست. همه مذاهب الآن در معرض خطرند. الآن که قدرتهای بزرگ احساس این معنا کردند که اسلام یک همچو قدرتی دارد که می‌تواند یک جمعیت چهل و چند میلیونی را در مقابل همه وادار کند و بایستد و بگوید نه این و نه او، حالایی که فهمیدند این قدرت، قدرت اسلام است نه قدرت ملت، قدرت اسلام است که دنیا را دارد به خیال آنها به خطر می‌اندازد، حالا آنها برای اصل اسلام دارند نقشه می‌کشند، ما حالا بنشینیم بگوییم که ما اهل ولایت هستیم. اگر شما اهل ولایتید، چرا الآن کشور ولایت در معرض خطر است و نشستید؟ این البته یک عدد معدودی‌اند، قابل ذکر نیستند اینها. چرا ما غفلت داریم از این معانی؟ ما اظهار می‌کنیم ما شیعه امیرالمؤمنین‌ایم. ما برویم ببینیم امیرالمؤمنین در مصالح اسلامی چه کردند، برای مصالح اسلام چه کردند. آن وقتی که زمان رسول‌الله بود بسیاری از اشخاص آن وقت بودند که جنگ می‌خواست بشود نمی‌رفتند، اگر می‌رفتند کناره‌گیری می‌کردند، آن کسی که از همه مقدم بود ایشان بودند. بعد از رسول‌الله هم که مدتهای طولانی ملتها محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان باز کنار نبود. ایشان باز برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود، صبر می‌کرد، ولی در آن وقت هیچ وقت اصلاً اظهار مخالفت نمی‌کرد. بعد از اینکه آنها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت آنها بود، راهنمایی می‌کرد، بچه‌هایش را می‌فرستاد به جنگ. حالا ما بنشینیم بگوییم که ما اهل ولایت هستیم! شما اهل دیانت هم نیستید، اهل ولایت هستید؟! آن وقتی که با ایشان بیعت کردند – البته ایشان هم در عین حالی که خودش را حق می‌دانست می‌گفت که بروید یکی دیگر را – می‌دانست اینها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند، ولی خوب، فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند. 

آن وقت هم سه تا جنگی که شد، سه تا جنگ با کسانی بود که اظهار اسلام می‌کردند، کسانی بودند که می‌گفتند فریاد می‌زدند ما مسلمانیم. جنگها با مسلمانها بود. حالا شما می‌گویید مسلمان با مسلمان مگر جنگ؟ پس شما اعتراض به حضرت امیر هم دارید، برای اینکه جنگ حضرت امیر سه تا جنگشان هر سه با مسلمانها بود. 

مسلمانی که می‌خواهد اسلام را از بین ببرد از کافر هم بدتر است.» 


منابع: . صحیفه امام، ج 21، ص 277 و 278 

صحیفه امام، ج 12، ص 468 

صحیفه امام، ج 20، ص 23 و 24 



يکشنبه بیست و دوم 10 1387
X